تفسير / تفسير واعظانه: گرايشى در تفسير قرآن، مبتنى بر شيوه وعظ و خطابه
شيوه هاى تفسيرى در يك تقسيم بندى كلى به دو گونه روايى و درايى قسمت مى شوند كه تفسير واعظانه در گروه نخست جاى مى گيرد. روش، هدف و موضوعات اين نوع تفسير با ديگر تفاسير متفاوت اند. مفسر در روش واعظانه همانند خطبا در پى تنوع بيشتر مطالب در هر موضوع است، از اين رو در تفسير هر آيه مى كوشد به هر مناسبتى بر تنوع اطلاعات بيفزايد و از هر جا نكته و گفته اى نقل كند، گرچه بسيارى از آن ها به تفسير آيه كمكى نكنند و حتى پيوند چندانى نيز با موضوع آيه نداشته باشند.هدف تفسير واعظانه، برانگيختن مخاطب و اثرگذارى بر او و ارشاد و تربيت و تزكيه و تهذيب وى و بازداشتن او از اعمال ناشايست است. در اين تفسير مفسّر مى كوشد آموزه هاى مطلوب را به مخاطبان بباوراند و نيز احساسات و عواطف آن ها را برانگيخته، با خود همراه كند، براى همين ناگزير به استفاده از مشهورات، مسلمات و مقبولاتى است كه عموم مردم در درستى آن ها ترديد نمى كنند؛ همچنين براى افزايش اثرگذارى از امثال، اشعار و قصه ها فراوان استفاده مى كند.پيشينه اين شيوه تفسيرى به نيمه اول سده نخست باز مى گردد. جريان قُصّاص را مى توان پيشينه تفسير واعظانه به شمار آورد؛ قُصاص (به ضم قاف) جمع قاصّ به معناى قصه گو و موعظه گر[1] است و قَصّاص (به فتح قاف) به معناى دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 8، صفحه 374كسى است كه زياد قصه مى گويد.[2] سنت قصه گويى در موضوعات دينى از دوره خلفا رواج يافت و در عهد معاويه گسترش يافت.[3]گروهى از صحابه و تابعان كه بعضى از آنان از اهل كتاب بودند، در مساجد و نيز اماكن عمومى به ذكر داستان هاى اقوام پيشين و رخدادهاى زندگى آن ها به ويژه بخش هاى دينى مانند ماجراهاى درگيرى آن ها با پيامبران و هدايت برخى و نزول عذاب بر كافران و... پرداخته، در سخنان خود به آياتى از قرآن استشهاد مى كردند. آنان مى كوشيدند با ذكر شگفتى ها شنوندگان را بيشتر به خود و مجلسشان جذب كنند؛ همچنين فراوان از اطلاعات كتاب هاى مقدس پيشينيان استفاده مى كردند تا جزئيات داستان هاى قرآنى را براى مردم بازگو كرده، جذابيت آن ها را بيشتر كنند.از نخستين كسانى كه از آن ها به عنوان قاصّ ياد شده، تميم دارى و كعب الاحبار هستند.[4] در سال هاى بعد در سده نخست از افرادى چون محمد بن كعب قُرظى، ابوحَرْزَه يعقوب بن مجاهد، محمد بن عيسى، سعيد بن حَسّان و عمربن ذَرّ مِرْهَبى در شمار قصاصان ياد شده است.[5] قُصّاص تأثير فراوانى در جريان تدوين دانش هاى اسلامى به ويژه تفسير و حديث داشته اند.[6]ويژگى هاى تفسير واعظانه:
در نگاهى كلى به تفاسير واعظانه مى توان ويژگى هاى زير را براى آن ها برشمرد: اين تفاسير توجه فراوانى به داستان ها و رخدادهاى تاريخى داشته، به تفصيل به ذكر آن ها مى پردازند. هدف اصلى اين تفاسير كه جا به جا آن را دنبال مى كنند، وعظ و اندرز مخاطبان است. اين تفاسير به ذكر اسناد توجه چندانى نداشته، معمولا روايات را بى سند و بدون بررسى سندى و رجالى نقل مى كنند و حتى گاه مضامين روايات را بدون تصريح به روايت بودن آن ها نقل مى كنند. زبان اين تفاسير ساده، روان و قابل فهم براى عموم مردم است. تنوع موضوعى فراوانى در آن ها ديده مى شود و به هر مناسبتى به ذكر مطالب استطرادى مى پردازند، در عين حال نظم و نَسَق جامعى همه مباحث را به هم دوخته و به هم پيوند مى دهد. نويسندگان اين تفاسير معمولا تفاسير خود را به زبان مخاطبان نگاشته اند و از اين رو بيشتر آن ها به اقتضاى محيط زندگى نويسندگانش به زبان فارسى نوشته شده اند. ناگفته نماند كه تفاسير واعظانه بيشتر به صورت گفتارى و شفاهى عرضه مى شوند تا نوشتارى.تفاسير واعظانه:
تفاسير متعددى از قُصّاص و واعظان بر جاى مانده است. گرچه تفسير واعظانه به صورت شفاهى ريشه در سده نخست هجرى دارد، نخستين نمونه هاى آثار دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 8، صفحه 375مكتوب اين گرايش تفسيرى از اوائل قرن چهارم قابل مشاهده و پيگيرى اند. اين تفاسير بيشتر در خراسان و بغداد پديد آمده اند كه از مراكز مهم حضور اصحاب حديث بوده است. شايد علت اين امر آن باشد كه نگارش چنين تفاسيرى به اطلاعات فراوان حديثى و نقلى نياز دارد و نيز واعظان خود به نوعى به جريان اصحاب حديث وابسته و بازمانده آنان هستند.از نخستين تفسيرهاى مكتوب واعظانه، تفسير ابوليث سمرقندى (م. 375 ق.) موسوم به بحرالعلوم است. وى در اين تفسير به روشنى درصدد بهره گيرى از تفسير قرآن براى تربيت دينى مخاطبان خود است و در جاى جاى آن با استفاده از سبك واعظانه به تبشير و ترهيب مخاطبان مى پردازد. كتاب وى بر جاى مانده و منتشر نيز شده است. تأليفات متعددى نيز درباره آن در قرون بعدى پديد آمده اند كه از جمله آن ها ترجمه به زبان تركى است.[7]تفسير ديگر از ابوحفص بن شاهين واعظ (م. 385 ق.) در حدود 30 جلد است كه به دست ما نرسيده است.[8] نقل قول هايى از اين تفسير در تفاسير بعدى به چشم مى خورد.[9] ابوالقاسم نيشابورى واعظ (م. 406 ق.) نيز تفسيرى مشهور داشته كه رواج فراوانى در گذشته داشته است.[10] او در ابتدا كرّامى مذهب بود و سپس شافعى گشت.[11] كرّاميان (پيروان محمد بن كَرّام (م. 255 ق.)، كه در صفات الهى اهل تجسيم و تشبيه بودند)[12] به سبب گرايش به اهل حديث و نيز توجه فراوان به وعظ و اندرز از بنيانگذاران تفسير واعظانه به شمار مى روند. از ديگر تفاسير مشهور آنان تفسير ابوبكر عتيق سورآبادى (در قرن ششم) مشهور به تفسير سورآبادى است كه اكنون در دسترس است.از مبسوط ترين تفاسير واعظانه موجود، سه تفسير ثعلبى، ابن جوزى و ابوالفتوح رازى است. تفسير الكشف والبيان ابواسحاق احمد بن محمد نيشابورى ثعلبى (م. 427 ق.) از مهم ترين نمونه هاى تفسير واعظانه است كه برخلاف بسيارى ديگر از اين نوع تفاسير از تعصبات مذهبى تهى است و از اين رو براى شيعيان نيز جالب توجه بوده و به آن مراجعه مى كرده اند.[13] تفسير زادالمسير ابن جوزى (م. 597 ق.) از نمونه هاى قابل توجه تفاسير واعظانه است. وى با اينكه از ناقدان سرسخت احاديث موضوع و جعلى است، در زادالمسير از منظر خطيب و واعظى تمام عيار ظاهر شده و روايات و داستان هاى فراوانى را دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 8، صفحه 376بدون بررسى چندانى آورده و گويا صرفاً به ارزش وعظى آن ها توجه داشته است. تفسير روض الجنان ابوالفتوح رازى (م. 554 ق.) از نمونه هاى نادر تفاسير واعظانه در ميان شيعه است. فارسى بودن اين تفسير در آن دوره نيز قابل توجه بوده و نشان از اهميت وعظى اين تفسير دارد. اين تفسير نيز مانند ديگر تفاسير واعظانه به ذكر و بيان تفصيلى داستان ها توجه دارد و به اندك مناسبتى باب اندرز و موعظه را گشوده، روايات متناسب با موضوع را مى آورد؛ همچنين به ذكر احكام فقهى و باورهاى كلامى شيعه با زبانى ساده و در حد فهم مخاطبان منابر دينى توجه دارد.نمونه هاى فراوان ديگرى نيز از تفاسير واعظانه در دست است يا اطلاعاتى درباره آن ها گزارش شده است؛ مانند جلاءالاذهان و جلاءالأحزان حسين بن حسن جرجانى (م. 722 ق.) معروف به تفسير گازر، تفسير منهج الصادقين ملاّ فتح الله كاشانى (م. 988 ق.)[14] و تفسير جامع سيد ابراهيم بروجردى كه در دسترس و منتشر شده اند. اين گرايش تفسيرى در دوره معاصر نيز ادامه يافته كه نياز و اقبال عامه به اين نوع تفسير را نشان مى دهد.منابع
الانساب، ابن السمعانى (م. 562 ق.)، به كوشش عبدالله عمر، بيروت، دارالجنان، 1408 ق؛ ايضاح المكنون، اسماعيل باشا البغدادى (م. 1339 ق.)، بيروت، دار احياء التراث العربى؛ بحارالانوار، المجلسى (م. 1110 ق.)، بيروت، دار احياء التراث العربى، 1403 ق؛ تاج العروس، الزبيدى (م. 1205 ق.)، به كوشش على شيرى، بيروت، دارالفكر، 1414 ق؛ تاريخ المدينة المنوره، ابن شبّه النميرى (م. 262 ق.)، به كوشش شلتوت، قم، دارالفكر، 1410 ق؛ دائرة المعارف بزرگ اسلامى، زير نظر بجنوردى، تهران، مركز دائرة المعارف بزرگ، 1372 ش؛ روح المعانى، الآلوسى (م. 1270 ق.)، بيروت، دار احياء التراث العربى؛ شواهدالتنزيل، الحاكم الحسكانى (م. 506 ق.)، به كوشش محمودى، تهران، وزارت ارشاد، 1411 ق؛ طبقات المفسرين، السيوطى (م. 911 ق.)، بيروت، دارالكتب العلميه؛ القصاص والمذكرين، ابن الجوزى (م. 597 ق.)، به كوشش الصباغ، بيروت، 1409 ق؛ الملل والنحل، الشهرستانى (م. 548 ق.)، به كوشش سيد گيلانى، بيروت، دارالمعرفه، 1395 ق؛ هدية العارفين، اسماعيل باشا (م. 1339 ق.)، بيروت، دار احياء التراث العربى.على معمورى[1]. الانساب، ج 4، ص 427 ـ 428.[2]. تاج العروس، ج 9، ص 339 - 340، «قصص».[3]. نك: تاريخ المدينه، ج 1، ص 10 - 12.[4]. همان، ج 1، ص 8 - 12.[5]. نك: الانساب، ج 4، ص 428.[6]. براى آگاهى بيشتر و مشاهده نمونه هايى از اين تأثير نك: كتاب القصاص والمذكرين.[7]. دايرة المعارف بزرگ اسلامى، ج 6، ص 200 - 205، «ابوليث سمرقندى».[8]. ايضاح المكنون، ج 1، ص 302؛ هدية العارفين، ج 1، ص 781.[9]. روح المعانى، ج 30، ص 198؛ شواهد التنزيل، ج 1، ص 155.[10]. نك: طبقات المفسرين، ص 35.[11]. همان، ص 35 ـ 36.[12]. براى آشنايى با كرّاميه نك: الملل والنحل، ج 1، ص 108.[13]. نك: بحارالانوار، ج 1، ص 25.[14]. نك: دائرة المعارف بزرگ اسلامى، ج 6، ص 110 - 114.